اخگر غماز امام خمینیدر قالب غزلموضوع: عرفانی
آن كه ما را جفت با غم كرد بنشانيد فردديدی‏‏ آخر پرسشی‏‏ از حال زار ما نكرد
بر غم پنهان اگر خواهی‏‏ گواهی‏‏ آشكاراشك سرخم را روان بنگر تو بر رخسار زرد
آتش دل را فرو بنشانم ار با آب چشمبر دو عالم اخگر غم می‏‏زنم با آه سرد
گر نه خود رخسار زيبای‏‏ تو ديد اندر چمنگردباد اندر رخ گل می‏‏فشانَد از چه گرد
می‏‏ نيارم ز آستانت روی‏‏ خود برداشتنگر دوصد بارم ز كوی‏‏ خويشتن ‏‏سازی‏‏ تو طرد
بشنوم گر با من بيدل تو را باشد ستيزجان به كف بگرفته بشتابم به ميدان نبرد
هندی‏‏ اين بسرود هر چند اوستادی‏‏ گفته استمرد اين ميدان نيم من گر تو خواهی‏‏ بود مرد