ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو | دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو | |
با وجود رُخ خونین و به خاک آلوده | صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو | |
سجدهٔ شکر به مقتل پی هفتاد و دو داغ | بود آیینهای از صبر و شکیبایی تو | |
دادی انگشتر خود را به عدو با انگشت | زهی از بذل و جوانمردی و آقایی تو | |
چینِ اندوه، به پیشانی خورشید انداخت | آفتاب رُخِ بر نیزه تماشایی تو | |
نخل توحید، ز خون تو بقا یافت از آن | چوب زد خصم به لبهای مسیحایی تو | |
بس که بر پیکر تو، زخم روی زخم زدند | گشت مشکل به یتیم تو شناسایی تو | |
لالهٔ پرپر زهرایی و چشم «میثم» | گل در این باغ ندیده به شکوفایی تو |