زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر =زنده‌ ی جاوید | نام شاعر =فواد کرمانی | قالب =غزل | وزن = | موضوع =امام حسین(ع) | مناسبت = مرثیه | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعداد ابیات = ۱...» ایجاد کرد)
 
خط ۲۰: خط ۲۰:
==معرفی==
==معرفی==
«زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست» اثر شعری از فواد کرمانی است. این غزل شعر در گونه مدح در پانزده بیت سروده شده است.
«زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست» اثر شعری از فواد کرمانی است. این غزل شعر در گونه مدح در پانزده بیت سروده شده است.
فواد کرمانی شعر «زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست» را در مرثیه امام حسین(ع) سروده است.
فواد کرمانی شعر «زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست» را در مدح امام حسین(ع) سروده است.


==متن شعر==
==متن شعر==

نسخهٔ ‏۱۱ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۷

زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست
اطلاعات شعر
نام شعرزنده‌ ی جاوید
نام شاعرفواد کرمانی
قالبغزل
موضوعامام حسین(ع)
مناسبتمرثیه
زمان سرایشمعاصر
زبانفارسی
تعداد ابیات۱۵بیت


زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست را فواد کرمانی درباره امام حسین(ع) سروده است.

معرفی

«زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست» اثر شعری از فواد کرمانی است. این غزل شعر در گونه مدح در پانزده بیت سروده شده است. فواد کرمانی شعر «زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوست» را در مدح امام حسین(ع) سروده است.

متن شعر

زنده‌ ی جاوید کیست کشته‌ ی شمشیر دوستکه آب حیات قلوب ، در دم شمشیر اوسـت
گر بشکافی هنوز ، خاک شهیدان عشقآید از آن کشتگان زمزمه‌ ی دوست دوست
آن که هلاکش نمود ساعد سیمین یارباز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست
بنده‌ ی یزدان شناس موت و حیاتش یکی‌ ستزآنکه به نور خداش ، پرورش طبع وخوست
غیر خدا باطل است در نظر اهل حقدعوی انّی انا ، کاشف توحید هوست
آن شجری را که حق ، بهر ثمر پروریدبانگ اناالحق زند ، تا ابد از مغز و پوست
دل چو ز خود غافل است عارف بالله نیستبر لب جو سال ها ، تشنه‌ لب و آب جوست
گوش دل مؤمن است ، سامع صوت خداگرچه ز آواز خلق ، ملک پر از های و هوست
هر که ز کوی مجاز پا به حقیقت نهادبر سرش از روزگار مخمصه‌ ی تو به توست
عاشق وارسته را با سر و سامان چه کارقصه‌ ی ناموس و عشق ؛ صحبت سنگ و سبوست
عاشق دیدار دوست ، اوست که هم‌ چون حسینزردی رخسار او ، سرخ زخون گلوست
هرکه چو او پا نهاد بر سر میدان عشقبی سر و سامان سرش در خم چوگان چو گُوست
دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرشمنت شمشیر دوست ، بر بدنش مو به موست
گر به اسیری برند عترت او دشمـنانهرچه ز دشمن بر او دوست پسندد نکوست
تا بتوانی ” فؤاد ” در غم او گریه کنبر تو از این آبِ رو نزد خدا آبروست


پانویس

منابع