خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان = خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر = محمدحسین غروی اصفهانی | قالب = مثنوی | وزن =فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | موضوع = علی اصغر(ع) | مناسبت = | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعد...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید|لوحش الله که به همراه پدر می آید}} | {{ب|خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید|لوحش الله که به همراه پدر می آید}} | ||
{ب|ناز پرورد من آمد سوی گهوارۀ ناز|می سزد گر بنهم بر قدمش روی نیاز}} | {{ب|ناز پرورد من آمد سوی گهوارۀ ناز|می سزد گر بنهم بر قدمش روی نیاز}} | ||
{{ب|طوطی من سخنی، از چه زبان بسته شدی|سفری بیش نرفتی که چنین خسته شدی}} | {{ب|طوطی من سخنی، از چه زبان بسته شدی|سفری بیش نرفتی که چنین خسته شدی}} | ||
{{ب|ناز آغاز کن و جلوه کن از آغوشم|که من این جلوه بملک دو جهان نفروشم}} | {{ب|ناز آغاز کن و جلوه کن از آغوشم|که من این جلوه بملک دو جهان نفروشم}} |
نسخهٔ ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۴
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شاعر | محمدحسین غروی اصفهانی |
قالب | مثنوی |
وزن | فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن |
موضوع | علی اصغر(ع) |
زمان سرایش | معاصر |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۲۵ بیت |
خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید را محمدحسین غروی اصفهانی درباره حضرت علی اصغر(ع) در بیست و پنج بیت سروده است. این شعر در قالب مثنوی و در گونه مرثیه با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن است.
متن شعر
خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید | لوحش الله که به همراه پدر می آید | |
ناز پرورد من آمد سوی گهوارۀ ناز | می سزد گر بنهم بر قدمش روی نیاز | |
طوطی من سخنی، از چه زبان بسته شدی | سفری بیش نرفتی که چنین خسته شدی | |
ناز آغاز کن و جلوه کن از آغوشم | که من این جلوه بملک دو جهان نفروشم | |
ای جگر تشنه که با خون جگر آمده ای | خشک لب رفتی و با دیدۀ تر آمده ای | |
از چه آغشته بخونی تو به آغوش پدر | تو که رفتی به سلامت بسیر دوش پدر | |
آخر ای غنچۀ پژمرده که سیرابت کرد | نغمۀ تیر ترا از چه چنین خوابت کرد | |
از چه ای بلبل شیدا تو چنین خاموشی | یا که از سوز عطش باز مگر مدهوشی | |
گل من خار خدنگ که گلوی تو درید | گوش تا گوش ترا تیر جفای که درید | |
پنجۀ ظلم که این غنچۀ گل خارت کرد | کاین ستم بر تو و بر مادر غمخوارت کرد | |
چه شد ای بلبل خوشخوان ز نوا افتادی | ز آشیان رفتی و در دام بلا افتادی | |
چه شد ای روح روانم که ز جان سیر شدی | بهر یک قطرۀ آبی هدف تیر شدی | |
بودم امید که تا بال و پری باز کنی | نه که از دست من غمزده پرواز کنی | |
آرزو داشتم از شیر ترا باز کنم | برگ عیشی ز گل روی تو من ساز کنم | |
ناوک خصم ترا عاقبت از شیر گرفت | دست تقدیر ز شیرت به چه تدبیر گرفت | |
اگرت آب ندادند و مرا شیر نبود | نازنین حلق ترا طاقت این تیر نبود | |
تیر کین با تو چه ای کودک معصومم کرد | این قدر هست که از روی تو محرومم کرد | |
وای بر حرمله کاندیشه ز خون تو نکرد | رحم بر کودکی و سوز درون تو نکرد | |
ای دریغا که شدی کشتۀ بی شیری من | پس از این تا چه کند داغ تو و پیری من | |
وای بر خال دل مادر بیچارۀ تو | پس از این مادر و قنداقه و گهوارۀ تو | |
چشم از مادر غمدیده چرا پوشیدی | مگر ای شیرۀ جان شیر که را نوشیدی | |
یادی از مادر بی شیر و ز پستان نکنی | خنده بر روی من ای غنچۀ خندان نکنی | |
داد از ناوک بیداد که خاموش کرد | مادر غمزده را نیز فراموشت کرد | |
طاقتم طاق شد آن طاقۀ ریحانم کو | طوطی شهد دهان شکر افشانم کو | |
حیف و صد حیف که برگ گل نسرینم رفت | ناز پروردۀ من، اصغر شیرینم رفت |