دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر = حافظ شیرازی | قالب = غزل | وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | موضوع = عرفانی | مناسبت = | زمان سرایش = | زبان = فارسی | تعداد ابیات = ۱۰بیت | منبع...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
  | مطلع=دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = حافظ شیرازی
  | نام شعر =  
  | مصحح =  
  | نام شاعر = حافظ شیرازی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب = غزل
  |قالب =غزل
  | وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
  |وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
  | موضوع = عرفانی
  |موضوع = عرفانی
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش =  
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات = ۱۰بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند''' از اشعار توحیدی مناجاتی شاعر قدیمی [[حافظ شیرازی]] است. این شعر در قالب غزل و در وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن و فضای شعری عرفانی، معنوی در هشت سروده شده است.
== متن شعر ==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند|واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند}}
{{ب|دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند|واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند}}
خط ۲۸: خط ۲۶:
{{ب|همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود|که ز بند غم ایام نجاتم دادند}}
{{ب|همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود|که ز بند غم ایام نجاتم دادند}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
== پانویس ==
== منابع ==
[[رده:اشعار مناجات]]
[[رده:اشعار توحیدی]]
[[رده:شعرهای کهن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۱۹

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند از
حافظ شیرازی



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: عرفانی


دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بی‌خود از شعشعۀ پرتو ذاتم کردندباده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینۀ وصف جمالکه در آن‌جا خبر از جلوۀ ذاتم دادند
من اگر کام‌روا گشتم و خوش‌دل چه عجبمستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
هاتف آن‌روز به من مژدۀ این دولت دادکه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزداجر صبری‌ست کزآن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بودکه ز بند غم ایام نجاتم دادند