شور به‌پا می‌کند خون تو در هر مقام: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان = [[شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام]]
  | مطلع=شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام
| تصویر =
  | نام شعر=شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام
| توضیح تصویر =
  | شاعر = علیرضا قزوه
  | نام شعر = شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام
| مصحح =
  | نام شاعر = علیرضا قزوه
| بخشی از دیوان =
  | قالب = [[غزل]]
  |قالب = غزل
  | وزن = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  |وزن = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  | موضوع = [[امام حسین (ع)]]
  |موضوع = امام حسین (ع)
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش =  
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات = ۷ بیت
  | سال میلادی =
  | منبع = خون تو پایان نداشت
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
'''شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام''' غزل شعری حماسی از '''[[علیرضا قزوه]]''' درباره امام حسین(ع) است.
شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام را علیرضا قزوه در هفت بیت سروده است. قالب این شعر غزل و در وزن مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن است. گونه شعر حماسی درباره امام حسین(ع) است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام|می‌شکنم بی‌صدا، در خود هر صبح و شام}}
{{ب|شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام|می‌شکنم بی‌صدا، در خود هر صبح و شام}}
خط ۲۸: خط ۲۴:
{{ب|عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت|آنک پایان من، در غزلی ناتمام}}
{{ب|عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت|آنک پایان من، در غزلی ناتمام}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
خون تو پایان نداشت
وزن
==منابع==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۵

شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام از
علیرضا قزوه



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: امام حسین (ع)
شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقاممی‌شکنم بی‌صدا، در خود هر صبح و شام
باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنونپیر غلام تو کیست؟ عشق علیه‌السّلام
در رگ عطشانتان، شهد شهادت به جوشمی‌شکند تیغ را، خندهٔ خون در نیام
ساقی، بی‌دست شد، خاک ز مِی مست شدمیکده آتش گرفت، سوخت مِی و سوخت جام
بر سر نی می‌برند، ماهِ مرا از عراقکوفه شود شامتان، کوفه مرامان شام!
از خود بیرون زدم در طلب خون توبندهٔ حرِّ توأم، اذن بده یا امام!
عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشتآنک پایان من، در غزلی ناتمام