شکست باورت، ای کوه پشت خنجر را: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =شکست باورت، ای کوه پشت خنجر را
  | مطلع=شکست باورت، ای کوه پشت خنجر را
  | تصویر =  
  | نام شعر=حیرت مصور
  | توضیح تصویر =  
| شاعر = علی انسانی
  | نام شعر =حیرت مصور
  | مصحح =  
  | نام شاعر =علی انسانی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب = غزل
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  |قالب = غزل
  | موضوع =حضرت عباس(ع)
  |وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  | مناسبت = مرثیه
  |موضوع =حضرت عباس(ع)
  | زمان سرایش = معاصر
  | قبلی =
  | زبان = فارسی
| بعدی =  
  | تعداد ابیات = ۷بیت
  | سال خورشیدی =  
  | منبع =  
  | سال میلادی =
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


'''شکست باورت، ای کوه پشت خنجر را''' را '''[[ناصر فیض]]''' درباره حضرت عباس(ع) سروده است. این شعر در قالب غزل در گونه مرثیه در هفت بیت سروده شده است. ناصر فیض این شعر را در وزن '''مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن''' سروده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|شکست باورت، ای کوه پشت خنجر را|نشاند در تب شک، غیرت تو باور را}}
{{ب|شکست باورت، ای کوه پشت خنجر را|نشاند در تب شک، غیرت تو باور را}}
{{ب|برادری به وفاداری تو معنی یافت|که از گلوی تو فریاد زد برادر را}}
{{ب|برادری به وفاداری تو معنی یافت|که از گلوی تو فریاد زد برادر را}}
خط ۲۸: خط ۲۶:
{{ب|تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ست|و بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را}}
{{ب|تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ست|و بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت عباس(ع)]]]
[[رده:اشعار بر وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۳

شکست باورت، ای کوه پشت خنجر را حیرت مصور از
علی انسانی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: حضرت عباس(ع)
شکست باورت، ای کوه پشت خنجر رانشاند در تب شک، غیرت تو باور را
برادری به وفاداری تو معنی یافتکه از گلوی تو فریاد زد برادر را
فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آبمگر نشان بدهد حیرت مصوّر را
نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بودو در طواف حرم، فوجی از کبوتر را
گذشتی از سر آب و به خاک افتادیکه سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را
فرات بعد تو عمری‌ست تا که می‌گریدعطش جز این نشناسد زبان دیگر را
تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ستو بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را