گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر = حافظ شیرازی | قالب = غزل | وزن =فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | موضوع = عرفانی | مناسبت = | زمان سرایش = | زبان = فارسی | تعداد ابیات = ۸بیت | منبع =...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{سرصفحه | ||
| | | مطلع=گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس | ||
| | | نام شعر= | ||
| | | شاعر = حافظ شیرازی | ||
| | | مصحح = | ||
| | | بخشی از دیوان = | ||
| قالب = غزل | | بخشی از مجموعه اشعار = | ||
| وزن =فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | |قالب =غزل | ||
| موضوع = عرفانی | |وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | ||
| | |موضوع = ادبیات عرفانی | ||
| | | قبلی = | ||
| | | بعدی = | ||
| | | سال خورشیدی = | ||
| | | سال میلادی = | ||
| سال قمری = | |||
| یادداشت = | |||
}} | }} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس|زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس}} | {{ب|گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس|زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس}} | ||
{{ب|من و همصحبتی اهل ریا دورم باد|از گرانان جهان رطل گران ما را بس}} | {{ب|من و همصحبتی اهل ریا دورم باد|از گرانان جهان رطل گران ما را بس}} | ||
خط ۲۹: | خط ۲۸: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
== | ==تفسیر شعر== | ||
تفسیر عرفانی | |||
1.از گلستان جهان، زیبارو و گلچهره ای برایم کافی است و از این باغ عالم، سایه ی آن معشوق سرو قامت که با ناز و عشوه حرکت می کند، مرا بس است. | |||
2.آیا با ریاکان هم صحبت و همنشین شوم؟ هرگز، از من دور باد.از میان همه ی گرانان عالم برای من فقط جام بزرگ شرابی کافی است.من برای مقابله با زاهدان مغرور و ریاکار به جام شراب پناه می برم. | |||
3.کاخ بهشت را در برابر اعمال نیک و رعایت درست آداب دینی به انسان می بخشند و ما رندان و درویشان بی ریا از آن بهره ای نخواهیم داشت و ناچار به دیر مغان پناه می بریم و همان ما را بس. | |||
4.بر لب جویبار بنشین و گذر عمر را همچون آبی که در آن جاری است و می رود، تماشا کن که همین اشاره و تذکر از این جهان گذرنده و فانی و ناپایدار برای ما کافی است. | |||
5.نقدینه ی بازار عالم را نگاه کن و ببین که در قبال به دست آوردن آن، چه رنجی را باید تحمل کرد.این ناز و نعمت در قبال رنج و آسیبی که باید تحمل کرد، ناچیز است و ما خود را از معرکه و مهلکه ی این سود و زیان بیرون می کشیم. | |||
6.معشوق دلربا در کنار ماست؛ دیگر چه نیازی است که چیز بیشتری از این چیزی که داریم، بخواهم؛ زیرا سعادت همنشینی و انس داشتن با آن محبوب برای من کافی است. | |||
7.به خاطر خدا مرا از درگاه خود دور مکن و به بهشت مفرست؛ زیرا بارگان کرم و محبّت تو ای معشوق!از همه ی هستی این جهان برای من کافی است. | |||
8.ای حافظ!بی انصافی است که از قسمت و سرنوشتی که پروردگار برای تو مقدّر نموده گله کنی.ای قریحه ی زیبا و روان همچون آب و این غزل های شیوا برای من کافی است. | |||
منبع مقاله : | |||
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۸
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس | زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس | |
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد | از گرانان جهان رطل گران ما را بس | |
قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند | ما که رندیم و گدا، دیر مغان ما را بس | |
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین | کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس | |
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان | گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس | |
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم | دولت صحبت آن مونس جان ما را بس | |
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست | که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس | |
حافظ از مشرب قسمت گله نا انصافیست | طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس |
تفسیر شعر
تفسیر عرفانی 1.از گلستان جهان، زیبارو و گلچهره ای برایم کافی است و از این باغ عالم، سایه ی آن معشوق سرو قامت که با ناز و عشوه حرکت می کند، مرا بس است. 2.آیا با ریاکان هم صحبت و همنشین شوم؟ هرگز، از من دور باد.از میان همه ی گرانان عالم برای من فقط جام بزرگ شرابی کافی است.من برای مقابله با زاهدان مغرور و ریاکار به جام شراب پناه می برم. 3.کاخ بهشت را در برابر اعمال نیک و رعایت درست آداب دینی به انسان می بخشند و ما رندان و درویشان بی ریا از آن بهره ای نخواهیم داشت و ناچار به دیر مغان پناه می بریم و همان ما را بس. 4.بر لب جویبار بنشین و گذر عمر را همچون آبی که در آن جاری است و می رود، تماشا کن که همین اشاره و تذکر از این جهان گذرنده و فانی و ناپایدار برای ما کافی است. 5.نقدینه ی بازار عالم را نگاه کن و ببین که در قبال به دست آوردن آن، چه رنجی را باید تحمل کرد.این ناز و نعمت در قبال رنج و آسیبی که باید تحمل کرد، ناچیز است و ما خود را از معرکه و مهلکه ی این سود و زیان بیرون می کشیم. 6.معشوق دلربا در کنار ماست؛ دیگر چه نیازی است که چیز بیشتری از این چیزی که داریم، بخواهم؛ زیرا سعادت همنشینی و انس داشتن با آن محبوب برای من کافی است. 7.به خاطر خدا مرا از درگاه خود دور مکن و به بهشت مفرست؛ زیرا بارگان کرم و محبّت تو ای معشوق!از همه ی هستی این جهان برای من کافی است. 8.ای حافظ!بی انصافی است که از قسمت و سرنوشتی که پروردگار برای تو مقدّر نموده گله کنی.ای قریحه ی زیبا و روان همچون آب و این غزل های شیوا برای من کافی است. منبع مقاله : باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول