بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه شعر
  | عنوان =بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
  | مطلع=بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
  | تصویر =  
  | نام شعر=دختر انا فتحنا
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = یوسف رحیمی
  | نام شعر =دختر انا فتحنا
  | مصحح =  
  | نام شاعر =یوسف رحیمی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  |وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  | موضوع =حضرت رقیه(س)
  |موضوع = حضرت رقیه(س)
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۹بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی''' را شاعر آیینی [[یوسف رحیمی]] درباره حضرت رقیه(س) سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و درنه بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن می‌باشد.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی|اگر قدم بگذاری به چشم بارانی}}
{{ب|بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی|اگر قدم بگذاری به چشم بارانی}}
خط ۲۹: خط ۲۷:
{{ب|بیا که دختر تو نیست ماندنی بی‌تو|بیا که کُشت مرا این شب زمستانی}}
{{ب|بیا که دختر تو نیست ماندنی بی‌تو|بیا که کُشت مرا این شب زمستانی}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعربا موضوع حضرت رقیه(س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۱

دختر انا فتحنااز یوسف رحیمیدر قالب غزلبا وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنموضوع: حضرت رقیه(س)
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانیاگر قدم بگذاری به چشم بارانی
بیا که بی‌تو نیامد شبی به چشمم خواببرای تو چه بگویم از این پریشانی
چرا کنم گله از روزهای دلتنگیتو حال و روز دلم را نگفته می‌دانی
نه دل بدون تو طاقت می‌آورد دیگرنه تو اگر که بیایی همیشه می‌مانی
چه کرده با دل من داغ، دور از چشمتچه کرده با دلم این گریه‌های پنهانی
ببین سراغ تو را هر غروب می‌گیرمقدم قدم من از این کوچه‌های کنعانی
نسیم مژدۀ پیراهن تو را آوردنسیم آمده با حال و روز بارانی
نسیم آمده با عطر عود و خاکسترنسیم آمده با ناله‌ای نیستانی
بیا که دختر تو نیست ماندنی بی‌توبیا که کُشت مرا این شب زمستانی