لبیک ای پدر که مَنَت یار و یاورم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان = لبیک ای پدر که منت یار و یاورم
  | مطلع= لبیک ای پدر که منت یار و یاورم
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
| شاعر = ادیب‌الممالک فراهانی
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر = ادیب‌الممالک فراهانی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب = ترکیب بند(بند نهم)  
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | وزن =مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  |قالب =ترکیب بند(بند نهم)
  | موضوع = علی اصغر(ع)
  |وزن = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  | مناسبت =
  |موضوع =علی اصغر(ع)
  | زمان سرایش =
  | قبلی =
  | زبان = فارسی
  | بعدی =  
  | تعداد ابیات = ۱۱بیت
  | سال خورشیدی =  
  | منبع =   
  | سال میلادی =
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
'''لبیک ای پدر که مَنَت یار و یاورم''' را شاعر قدیمی [[ادیب‌الممالک فراهانی]] درباره حضرت علی اصغر(ع) در یازده سروده است. این شعر در قالب ترکیب بند (بند نهم) و در گونه مرثیه با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|لبیک ای پدر که مَنَت یار و یاورم|در یاری تو، نایب عبّاس و اکبرم}}
{{ب|لبیک ای پدر که مَنَت یار و یاورم|در یاری تو، نایب عبّاس و اکبرم}}
خط ۳۱: خط ۲۹:
{{ب|شاه شهید در طرب از این ترانه شد|او را به بر گرفت و به میدان، روانه شد}}
{{ب|شاه شهید در طرب از این ترانه شد|او را به بر گرفت و به میدان، روانه شد}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت علی اصغر(ع)]]
[[رده:شعرهای کهن]]
[[رده:شعر در قالب ترکیب بند]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۰۲

لبیک ای پدر که منت یار و یاورم از
ادیب‌الممالک فراهانی



در قالب ترکیب بند(بند نهم)

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: علی اصغر(ع)
لبیک ای پدر که مَنَت یار و یاورمدر یاری تو، نایب عبّاس و اکبرم
مدهوش باده‌ی خم می‌خانه‌ی غمممشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم
آب ار نمی‌رسد به لبِ لعلِ نازکمشیر ار نمانْده در رگ پستان مادرم
در آرزوی ناوک تیر سه شعبه‌امدر حسرت زلال روان‌بخش کوثرم
در شوق آن دقیقه که صیّاد روزگاربا ناوکِ کمانِ قضا بشْکند پرم
خواهم به شاخ سدره نَهَم آشیان، فرازتا بنْگری که عرش خدا را کبوترم
هر چند جثّه کوچک و تن، لاغر است لیکاز دولتت، هوای بزرگی است در سرم
آن قطره‌ام که سالک دریای قلزممآن ذرّه‌ام که عاشق خورشید انورم
با دست‌های کوچک خود، جان خسته رادر کف گرفته‌ام که به پای تو بسْپرم
آغوش برگشای و مرا گیر در بغلتا گوی استباق ز میدان به در برم
شاه شهید در طرب از این ترانه شداو را به بر گرفت و به میدان، روانه شد