عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه شعر
  | عنوان = عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است
  | مطلع=عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
| شاعر = فیض کاشانی
  | نام شعر =  
  | مصحح =  
  | نام شاعر = فیض کاشانی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب = غزل
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  |قالب = غزل
  | موضوع = توحیدی
  |وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  | مناسبت =
  |موضوع =توحیدی
  | زمان سرایش = معاصر
  | قبلی =
  | زبان = فارسی
| بعدی =  
  | تعداد ابیات = ۶بیت
  | سال خورشیدی =  
  | منبع =  
  | سال میلادی =
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
'''عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است''' از اشعار توحیدی مناجاتی عالم شاعر [[ فیض کاشانی]] است. این شعر در قالب غزل و در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن و فضای شعری عرفانی، معنوی در شش بیت سروده شده است.
== متن شعر ==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است|بی‌نیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است}}
{{ب|عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است|بی‌نیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است}}
خط ۲۶: خط ۲۴:
{{ب|نیست مدح خود که می‌گویم ثنای ایزد است|آن‌که خوار او شدن عزت‌پناهم کرده است}}
{{ب|نیست مدح خود که می‌گویم ثنای ایزد است|آن‌که خوار او شدن عزت‌پناهم کرده است}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
== پانویس ==
== منابع ==
[[رده:اشعار مناجات]]
[[رده:اشعار توحیدی]]
[[رده:شعرهای کهن]]
[[رده:شاعران عالم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۳

عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده استاز فیض کاشانیدر قالب غزلبا وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنموضوع: توحیدی
عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده استبی‌نیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
نوری ار بر جبهه‌ام بینی ز داغ عشق دانسینه‌ام گر صاف بینی، اشک و آهم کرده است
بر نماز و طاعتم دانی که می‌بندد مدام؟آن‌که روی خویشتن را قبله‌گاهم کرده است
هیچ دانی کز سحاب کیست آب روی منآن‌که او بر درگه خود خاک راهم کرده است
ایمنم از فتنۀ آخرزمان دانی که کرد؟آن‌که از «رَیبُ المَنون» خود را پناهم کرده است
نیست مدح خود که می‌گویم ثنای ایزد استآن‌که خوار او شدن عزت‌پناهم کرده است