گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =سیدرضا جعفری | قالب = غزل | وزن =مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن | موضوع =حضرت قاسم(ع) | مناسبت =مرثیه | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعداد ابی...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
  | مطلع=گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = سیدرضا جعفری
  | نام شعر =
| مصحح =  
  | نام شاعر =سیدرضا جعفری
  | بخشی از دیوان =
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | قالب = غزل
  | قالب = غزل
  | وزن =مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  | وزن =مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  | موضوع =حضرت قاسم(ع)
  | موضوع =حضرت قاسم(ع)
  | مناسبت =مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۶بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =
| یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


'''گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود''' شعری از [[سیدرضا جعفری]] از شعرای آیینی معاصر است. این شعر مرثیه گونه در قالب غزل در شش بیت در وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن با موضوع حضرت قاسم(ع) سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود|گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود}}
{{ب|گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود|گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود}}
{{ب|دست رکاب بر سر پایم نمی‌رسید|آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود}}
{{ب|دست رکاب بر سر پایم نمی‌رسید|آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود}}
خط ۲۶: خط ۲۵:
{{ب|وقتی که بال‌بال زدم بین دست تو|زیباترین پریدن این یاکریم بود}}
{{ب|وقتی که بال‌بال زدم بین دست تو|زیباترین پریدن این یاکریم بود}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع حضرت قاسم(ع)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۸

گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود از
سیدرضا جعفری



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: حضرت قاسم(ع)
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بودگفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
دست رکاب بر سر پایم نمی‌رسیدآن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود
وقتی که روی دامن تو سرگذاشتمدیدم تو را چقدر نگاهت رحیم بود
حتی حضور زود تو هم فایده نداشتآن لحظه آمدی تو که حالم وخیم بود
از نعل اسب و دشنه و شمشیر و سنگ و خاکهر چیز در بلندی قدّم سهیم بود
وقتی که بال‌بال زدم بین دست توزیباترین پریدن این یاکریم بود