خال لب (امام خمینی): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
=== متن شعر ===
=== متن شعر ===
{{شعر}}
{{شعر}}
'''<nowiki>{{شعر}}</nowiki>'''
{{ب|من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم|چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم}}
 
{{ب|فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدم|همچو منصور خریدار سر دار شدم}}
'''<nowiki>{{ب|من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم |چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم}}</nowiki>'''
{{ب|غم دلدار، فکنده است به جانم شرری|که به جان آمدم و، شهرهٔ بازار شدم}}
 
{{ب|در میخانه گشایید به رویم، شب و روز|که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم}}
'''<nowiki>{{ب|فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدم|همچو منصور خریدار سر دار شدم</nowiki><nowiki>}}</nowiki>'''
{{ب|جامهٔ زهد و ریا کندم و، بر تن کردم|خرقهٔ پیر خراباتی و، هشیار شدم}}
 
{{ب|واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد|از دم رِند می‌آلوده، مددکار شدم}}
'''<nowiki>{{ب|غم دلدار، فکنده است به جانم شرری|که به جان آمدم و، شهرهٔ بازار شدم</nowiki><nowiki>}}</nowiki>'''
{{ب|بگذارید که از بتکده یادی بکنم|من که با دست بت میکده بیدار شدم}}
 
'''<nowiki>{{ب|در میخانه گشایید به رویم، شب و روز|که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم</nowiki><nowiki>}}</nowiki>'''
 
'''<nowiki>{{ب|جامهٔ زهد و ریا کندم و، بر تن کردم|خرقهٔ پیر خراباتی و، هشیار شدم</nowiki><nowiki>}}</nowiki>'''
 
'''<nowiki>{{ب|واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد|از دم رِند می‌آلوده، مددکار شدم}}</nowiki>'''
 
'''<nowiki>{{ب|بگذارید که از بتکده یادی بکنم|من که با دست بت میکده بیدار شدم}}</nowiki>'''
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}

نسخهٔ ‏۳ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۳۶

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم این مصراع مطلع غزلی معروف است که اثر امام خمینی می‌باشد که بعد از رحلتش منتشر شد. سیدعلی خامنه‌ای رهبر انقلاب جوابی به آن در همان وزن سرود که مطلعش این است: تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی. شاعران زیادی این غزل را تضمین نموده‌اند.


متن شعر

من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدمچشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدمهمچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار، فکنده است به جانم شرریکه به جان آمدم و، شهرهٔ بازار شدم
در میخانه گشایید به رویم، شب و روزکه من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامهٔ زهد و ریا کندم و، بر تن کردمخرقهٔ پیر خراباتی و، هشیار شدم
واعظ شهر، که از پند خود آزارم داداز دم رِند می‌آلوده، مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنممن که با دست بت میکده بیدار شدم