خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
  | مطلع=خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = فیض کاشانی
  | نام شعر =  
  | مصحح =  
  | نام شاعر = فیض کاشانی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب = غزل
  |قالب =غزل
  | وزن =فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
  |وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
  | موضوع = عرفانی
  |موضوع = عرفانی
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش =  
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات = ۱۲بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم''' از اشعار توحیدی مناجاتی شاعر قدیمی [[فیض کاشانی]] است. این شعر در قالب غزل و در وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن و فضای شعری عرفانی، معنوی در دوازده سروده شده است.
== متن شعر ==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم|بی‌خيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم}}
{{ب|خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم|بی‌خيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم}}
خط ۳۲: خط ۳۰:
{{ب|فيض را نعمت بسيار چو دادی مددی کن|تا کند شکر عطايای تو بر رغم حسودم}}
{{ب|فيض را نعمت بسيار چو دادی مددی کن|تا کند شکر عطايای تو بر رغم حسودم}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
== پانویس ==
== منابع ==
[[رده:اشعار عرفانی]]
[[رده:اشعار توحیدی]]
[[رده:شعرهای کهن]]
[[رده:شعر در قالب غزل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۶

خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم از
فیض کاشانی



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

موضوع: عرفانی


خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودمبی‌خيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
جلوۀ حُسن تو ديدم طمع از خويش بريدمتا که شد محو در انوار وجود تو وجودم
شيرِ مهرت به ازل داده مرا دايۀ لطفتنرود تا به ابد مهر تو بيرون ز وجودم
با تو در عيشم و عشرت، همه سودم همه نورمبی‌تو در رنجم و محنت همه آهم همه دودم
جاهل و مرده به خود زنده و دانا به تو باشمبه خودم هيچ نباشم به تو باشم همه بودم
يکدم ار بگذردم بی‌تو سراپا به زیانمبگذرانم نفسى با تو سراسر همه سودم
روى بر رهگذر دوست به اخلاص نهادمبر ملک منزلت خويش بدين‌گونه فزودم
آنچه را علم گمان داشتم از سينه ستردمعقدۀ جهل به لا حولَ و لا قُوَّه گشودم
هيچ بودم به خودم بود چو پندار وجودیهمه گشتم چو شدم بی‌خبر از بود و نبودم
توبه کردم ز خود و نامۀ اعمال دريدمنيک اگر کشتم و گر بد همه را نيک درودم
سربه‌سر خواب پريشان بُوَد اين عالم فانیبهر جمعيت دل نالۀ بيهوده سرودم
فيض را نعمت بسيار چو دادی مددی کنتا کند شکر عطايای تو بر رغم حسودم