دیدۀ کلثوم به یثرب فتاد: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی تراث
    بدون خلاصۀ ویرایش
     
    خط ۱: خط ۱:
    {{جعبه اطلاعات شعر
    {{سرصفحه
      | عنوان =دیدۀ کلثوم به یثرب فتاد
      | مطلع=دیدۀ کلثوم به یثرب فتاد
      | تصویر =  
      | نام شعر=
      | توضیح تصویر =  
      | شاعر = الهی قمشه‌ای
      | نام شعر =
      | مصحح =  
      | نام شاعر = الهی قمشه‌ای
      | بخشی از دیوان =
      | قالب = غزل  
      |قالب =غزل  
      | وزن =
      |وزن =  
      | موضوع = بازگشت کاروان از کربلا به سوی مدینه
      |موضوع = بازگشت کاروان از کربلا به سوی مدینه
      | مناسبت =
      | قبلی =
      | زمان سرایش =
      | بعدی =  
      | زبان = فارسی
      | سال خورشیدی =  
      | تعداد ابیات = ۱۰بیت
      | سال میلادی =
      | منبع =   
      | سال قمری =  
      | یادداشت =
    }}
    }}


    '''دیدۀ کلثوم به یثرب فتاد''' را عالم شاعر [[الهی قمشه‌ای]] درباره بازگشت کاروان از کربلا به سوی مدینه در ده سروده است. این شعر در قالب غزل و در گونه مرثیه است.
    ==متن شعر==
    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|دیدۀ کلثوم به یثرب فتاد|خسته شد از درد و ز پای ایستاد}}
    {{ب|دیدۀ کلثوم به یثرب فتاد|خسته شد از درد و ز پای ایستاد}}
    خط ۳۰: خط ۲۸:
    {{ب|چشم الهی گهر اشک سفت|حادثۀ عشق به تاریخ گفت}}
    {{ب|چشم الهی گهر اشک سفت|حادثۀ عشق به تاریخ گفت}}
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}
    ==پانویس==
    ==منابع==
    [[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]
    [[رده:شعرهای کهن]]
    [[رده:شاعران عالم]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۵۴

    دیدۀ کلثوم به یثرب فتاد از
    الهی قمشه‌ای



    در قالب غزل

    موضوع: بازگشت کاروان از کربلا به سوی مدینه


    دیدۀ کلثوم به یثرب فتادخسته شد از درد و ز پای ایستاد
    ناله زد آن بلبل باغ وفااز غم هجر گل و خار جفا
    گفت که ای شهر رسول امین!رفتمی و آمدمی این چنین
    قافلۀ ما نپذیری رواستره ندهی محمل ما را به‌جاست
    سوی تو بی یاور و یار آمدیمبی شه و بی خویش و تبار آمدیم
    ما که در آییم بدین شهر، بازغم‌کده گردد همه مُلک حجاز
    تا که رسیدند اسیران غمدر حرم عزّ رسول امم
    گفت چه سجّاد و سکینه چه دیدگوش فلک، تاب نیارد شنید
    شهر همه ولوله و داد شدتا به فلک، ناله و فریاد شد
    چشم الهی گهر اشک سفتحادثۀ عشق به تاریخ گفت