چشم تو را چقدر به این در گذاشتند: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
  | مطلع=چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
| تصویر =
| توضیح تصویر =
  | نام شعر =گریه های تو
  | نام شعر =گریه های تو
  | نام شاعر =عباس شاه زیدی
  | شاعر =عباس شاه زیدی
| مصحح =
| بخشی از دیوان =
| بخشی از مجموعه اشعار =
  | قالب =غزل
  | قالب =غزل
  | وزن = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  | وزن = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
  | موضوع =حضرت رقیه(س)
  | موضوع =حضرت رقیه(س)
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۱۰بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =
| یادداشت =
}}
}}
{{شعر}}


'''چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟''' را شاعر آیینی عباس شاه زیدی درباره حضرت رقیه(س) سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و در ده بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن می‌باشد.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{ب|چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟|گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند}}
{{ب|چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟|گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند}}
{{ب|تنها به این بسنده نکردند شامیان|پا را از این که بود فراتر گذاشتند}}
{{ب|تنها به این بسنده نکردند شامیان|پا را از این که بود فراتر گذاشتند}}
خط ۳۱: خط ۲۹:
{{ب|از انتقام گفتم و شعرم تمام شد|این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند}}
{{ب|از انتقام گفتم و شعرم تمام شد|این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعرهای درباره حضرت رقیه(س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۳

چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟ گریه های تو از
عباس شاه زیدی



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: حضرت رقیه(س)
چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند
تنها به این بسنده نکردند شامیانپا را از این که بود فراتر گذاشتند
بگذار عمۀ تو بگوید که بر دلشیک روز داغ چند برادر گذاشتند؟
آن آتشی که سوخت درِ خانۀ علیبر جان لاله‌های پیمبر گذاشتند
دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از ایناین درد را به پهلوی مادر گذاشتند
ای دختر سه‌ ساله تو هم مثل مادریاین ارث را برای تو دختر گذاشتند
داغ تو ابرهای جهان را بهانه دادداغی که تا سپیدۀ محشر گذاشتند
آن شب فرشته‌ها همه از عرش آمدندبر زانوان کوچک تو سر گذاشتند
سهم تو گریه بود و همین گریه‌های توچشمان شهرهای مرا تر گذاشتند
از انتقام گفتم و شعرم تمام شداین فصل را به نوبت دیگر گذاشتند