باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات | | گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات |
هفت آسمان مسخر عرفان ناب تو | | هفت آسمان محیط شهود جلالیات |
شب افتخار داشت تماشا کند تو را | | در لحظۀ نماز در اوج زلالیات |
با عطر جانماز تو تکریم میشوند | | صدها فرشته بال زنان در حوالیات |
میرفت آبروی تجمّل میان خاک | | تا شهره شد حکایت ظرف سفالیات |
ای شهر پر ز آینه ای خانه خانه نور | | ما نیستیم عاقبت آیا اهالیات |
نسل تو چشمه چشمه در آفاق جاری است | | کوری خصم طعنهزن لااُبالیات |
امّا توان حضرت خورشید را گرفت | | صرف تصوّر سفر احتمالیات |
حالا ز غم تهیست دل از صفا پرت | | از یاد تو پر است ولی جای خالیات |