سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شعر | سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود |
نام شاعر | محمدحسین غروی اصفهانی |
قالب | غزل |
وزن | فاعلاتن مفاعلن فعلن |
موضوع | حضرت زهرا(س) |
مناسبت | فاطمیه |
زمان سرایش | معاصر |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۱۰بیت |
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود مطلع شعری از محمدحسین غروی اصفهانی در گونه مصیبت درباره حضرت زهرا(س) است. این شعر در قالب غزل در ده بیت با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن سروده شده است.
متن شعر
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود | کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود | |
طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شد | سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود | |
ناله ی بانو، زد اندر خرمن هستی شرر | گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود | |
آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی | از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟ | |
گردش گردون دون بین کز جفای سامری | نقطه ی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود | |
صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاه | روی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود | |
شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان | آنکه جبریل اَمینش، بنده ی دربار بود | |
از قفای شاه، بانو با نَوای جانگداز | تا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود | |
گر چه بازو خسته شد، و ز کار دستش بسته بود | لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود | |
دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شد | لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد |