یگانهای و نداری شبیه و مانندی
{{ب|نمیشناخت رسول خدا سر از پایش|نمیرسید به آن لحظۀ خوش آیندی}
یگانهای و نداری شبیه و مانندی | که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی | |
معطلاند هزاران فرشته کاسه به دست | عسل بیاوری از آن لبی که میخندی | |
تمام عرش خدا در طواف گهواره | نگاه خیرۀ زهرا به طفلِ دلبندی | |
به نیمۀ رمضان و میان صوت اذان | رطب رسیده به دستان آرزومندی | |
نوشتهاند تو را از بهشت آوردند | نوشتهاند ز عطری که میپراکندی | |
لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک | نوشتهاند تو مولود اشک و لبخندی | |
برای خیل غلامان چه خوب مولایی | برای حیدر و زهرا چه خوب فرزندی | |
گدا که فرق ندارد تو سفرهات پهن است | درِ امید به روی کسی نمیبندی |