فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست | فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست | |
سودای زاهدان همه شوق بهشت و حور | غوغای عارفان همه ذوق لقای توست | |
امروز اگر به باد رود در رهت چه باک | فردا که سر ز خاک بر آید به پای توست | |
گر خدمتیست از تو به ما بار نعمتیست | کاری نکرده بنده که گوید برای توست | |
ما را به قدر خویش خطاییست لاجرم | چندان که بیش باشد کم از عطای توست | |
عفو تو دیدهایم و گنه کردهایم، اگر | بر جرم ما نبینی و بخشی، سزای توست | |
سر بر مراد دوست نهادی به تیغ خصم | ای کشته غم مدار که خود خونبهای توست |