سر میگذارد آسمان بر آستانت مطلع شعری از شاعر معاصر فاطمهمعصومه شریف است. این شعر در قالب غزل در پانزده بیت درباره حضرت فاطمه(س) با وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع سروده شده و مناسب ایام فاطمیه است. این شعر در گونه مرثیه است.
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شاعر | فاطمهمعصومه شریف |
قالب | غزل |
وزن | مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع |
موضوع | حضرت فاطمه(س) |
مناسبت | مرثیه |
زمان سرایش | معاصر |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۱۷بیت |
متن شعر
سر میگذارد آسمان بر آستانت | غرقیم در دریای لطف بیکرانت | |
محبوبتر از هر کسی نزد رسولی | آغوش او همواره میشد میزبانت | |
چون مادری دلسوز، مرهم مینشاندی | بر زخم او با دستهای مهربانت | |
نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر، | تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت | |
حق علی را غصب کردند و پس از آن | انداختند آتش به جان آشیانت | |
میسوختی در شعلههای کینههاشان | آه از دلت آه از دل آتشفشانت | |
با دستهای بسته حیدر را که بردند | با چشم خود انگار دیدی رفت جانت | |
پشت سر حیدر خودت را میکشاندی | آه از تن مجروح و از اشک روانت | |
هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آه | ناگاه دیدی میرسد فصل خزانت | |
پیچید در خانه برای آخرین بار | بوی تنور داغ و بوی عطر نانت | |
بانو تو حتی بعد از اینکه پر کشیدی | بودی به فکر کودکان نیمهجانت | |
بند کفن وا شد تو با مهری فراوان | آغوش وا کردی به روی کودکانت | |
آن کودکانی که پس از تو رنج دیدند | ای کاش پایان داشت اینجا داستانت | |
یا لااقل بانو نمیرفتی تو ای کاش | آن روز در گودال با قدّ کمانت | |
دیدی حسینت را که تنها و غریب است | دیدی که غرق خون شده اینک جوانت | |
با ناله تا گفتی بُنَیَّ عرش لرزید | عالم همه حیران شد از صبر و توانت | |
گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت | وقتی شنید این واژهها را از زبانت |