سر می‌گذارد آسمان بر آستانت از
فاطمه‌معصومه‌ شریف



در قالب غزل

با وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع

موضوع: حضرت فاطمه(س)
سر می‌گذارد آسمان بر آستانتغرقیم در دریای لطف بی‌کرانت
محبوب‌تر از هر کسی نزد رسولیآغوش او همواره می‌شد میزبانت
چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندیبر زخم او با دست‌های مهربانت
نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر،تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت
حق علی را غصب کردند و پس از آنانداختند آتش به جان آشیانت
می‌سوختی در شعله‌های کینه‌هاشانآه از دلت آه از دل آتشفشانت
با دست‌های بسته حیدر را که بردندبا چشم خود انگار دیدی رفت جانت
پشت سر حیدر خودت را می‌کشاندیآه از تن مجروح و از اشک روانت
هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آهناگاه دیدی می‌رسد فصل خزانت
پیچید در خانه برای آخرین باربوی تنور داغ و بوی عطر نانت
بانو تو حتی بعد از این‌که پر کشیدیبودی به فکر کودکان نیمه‌جانت
بند کفن وا شد تو با مهری فراوانآغوش وا کردی به روی کودکانت
آن کودکانی که پس از تو رنج دیدندای کاش پایان داشت اینجا داستانت
یا لااقل بانو نمی‌رفتی تو ای کاشآن روز در گودال با قدّ کمانت
دیدی حسینت را که تنها و غریب استدیدی که غرق خون شده اینک جوانت
با ناله تا گفتی بُنَیَّ عرش لرزیدعالم همه حیران شد از صبر و توانت
گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوختوقتی شنید این واژه‌ها را از زبانت