ای شمع سینهسوختۀ انجمن علی | تقدیر توست سوختن و ساختن، علی | |
ای رهبری که منزویات کرده جهل خلق | ای آشنای درد، غریب وطن، علی | |
من پهلویم شکسته و، تو دلشکستهای | من بر تو گریه میکنم و تو، به من علی | |
سربسته بِه، که بعد حمایت ز حقّ تو | در اختیار من نَبُوَد دست من، علی | |
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن، ولی | از تن نمانده هیچ برای کفن، علی |