پس بیامد شاه معشوق الست | بر سر نعش علی اکبر نشست | |
چهر عالم تاب بنهادش به چهر | شد جهان تا از قِران ماه و مهر | |
سر نهادش بر سر زانوی ناز | گفت کی بالید سرو سر فراز | |
ای درخشان اختر برج شَرَف | چون شدی سهم حوادث را هدف | |
ای نگارین آهوی مشکین من | با تو روشن چشم عالم بین من | |
این بیابان جای خواب ناز نیست | کایمن از صیاد تیر انداز نیست | |
خیز تا بیرون از این صحرا رویم | نَک به سوی خیمه ی لیلا رویم | |
رفتی و بردی ز چشم باب، خواب | اکبرا بی تو جهان بادا خراب |