نیزهدارت به من یتیمی را | داشت از روی نی نشان میداد | |
پیش چشمان کودکانت کاش | کمتر آن نیزه را تکان میداد | |
تو روی نیزه هم اگر باشی | سایهات همچنان روی سرِ ماست | |
ای سر روی نیزه! ای خورشید! | گرمیات جان به کاروان میداد | |
دیگر آسان نمیتوان رد شد | هرگز از پیش قتلگاه آری | |
به دل روضهخوان تو -که منم- | کاش قدری خدا توان میداد | |
سائلی آمد و تو در سجده | «انّمایی» دوباره نازل شد | |
چه کسی مثل تو نگینش را | اینچنین دست ساربان میداد | |
کمکم آرام میشوی آری | سر روی پای من که بگذاری | |
بیشتر با تو حرف میزدم آه | درد دوری اگر امان میداد |