ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
اطلاعات شعر
نام شعرای سمت خود کشانده خواص و عوام را
نام شاعرمحمدحسین ملکیان
قالبغزل
وزنمفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
موضوعامام حسین(ع)
مناسبتاربعین
زمان سرایشمعاصر
زبانفارسی
تعداد ابیات۸ بیت
منبعفلیرحل معنا


ای سمت خود کشانده خواص و عوام را غزل شعری درباره امام حسین(ع) اثر طبع محمدحسین ملکیان شاعرآیینی معاصر ایران است.

معرفی

مقالهٔ اصلی: محمدحسین ملکیان

«ای سمت خود کشانده خواص و عوام را» محمدحسین ملکیان در هشت بیت در قالب غزل سروده است. موضوع این شعر درباره زیارت اربعین امام حسین(ع)در وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن است.

متن شعر

ای سمت خود کشانده خواص و عوام رادریاب این سپاه پیاده نظام را
هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفتدر موکب نخست، جواب سلام را
از دست خادمان تو نوشید هر که چاییکجا چشید لذت شُرب مدام را
گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برداشک علی‌الدوام ، قوام کلام را
«ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش»ما قابلیم نوکری این امام را
پای پیاده آمدم و روی من سیاهپای برهنه نیستم این چند گام را
با دست خالی آمدم و روی من سیاه!چیزی نبود قابل عرض این مقام را
مصراع آخر است، رسیدیم کربلاباید چه کرد این همه حُسن ختام را

پانویس

فلیرحل معنا

منابع

لیست اشعار معروف اگر کشتند چرا آبت ندادند کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود قارد طهماسبی بر مشامم میرسد هر لحظه ناصرالدین شاه رسم است هر که داغ جوان دیده ایرج میرزا چه خوش صوت قران زتو دلربا شنیدن فتح اقاخانی این حسین کیست که عالم محتشم بی سر و سامان توام یا حسین اغاسی اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند مجاهدی زینت صفحه تاریخ که نامشحسن است منزوی هر نفس از جانب دوست میرسدم بشارت فیض تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد عماد خراسانی آمدم ای شاه پناهم بده چایچیان کوه نتواند شدن سدّ ره مقصود مرد محیط قمی من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم چلویی چه کربلاست که آدم به هوش می آید انسانی کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد سازگار كس نداند مقام زهرا را عبدالعلی نگارنده آه از دمی که در حرم عترت خلیل ادیب الممالک آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک شیعیان! دیگر هوای نینوا دارد حسین شهریار ای سرزمین کربلا ای کوی جانانم يک دم برو آهسته تر جانا شتابان مي روي رو سوي قربانگاه چرا خوش سهل و آسان مي روي کرده وصیت مادرت (2) تا من ببوسم حنجرت خدا مادرم را کجا میبرند انسانی طبیبا وا مکن زخم سرم را سازگار سپه کوفه همه استاده انسانی من نگویم مرو اى ماه برو انسانی حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش اصغر اگر ز عطش تشنه و بی تاب شدی جودی دختر فکر بکر من، غنچه لب چو وا کند غروی اصفهانی قربون کبوترای حرمت شهید غلامعلی رجبی صبا به پیر خرابات از خرابه ی شام غروی رباب است و خروش و خسته حالی انسانی