ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت | کربلا از من عموی مهربانم را گرفت | |
وقت دلتنگی همیشه او کنارم مینشست | بیوفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت | |
روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز | جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت | |
خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ | درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت | |
تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید | آن مَلک آهی کشید و بعد جانم را گرفت |