از علی آموز اخلاص عمل از
مولوی



در قالب قصیده مثنوی

با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

موضوع: امام علی(ع)
از علی آموز اخلاص عملشیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافتزود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علیافتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماهسجده آرد پیش او در سجده‌گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علیکرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عملوز نمودن عفو و رحمت بی‌محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتیاز چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار منتا شدی تو سست در اشکار من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشستتا چنان برقی نمود و باز جست
آن چه دیدی که مرا زان عکس دیددر دل و جان شعله‌ای آمد پدید
آن چه دیدی برتر از کون و مکانکه به از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر ربانیستیدر مروت خود که داند کیستی
در مروت ابر موسیی به تیهکآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه
ابرها گندم دهد کان را بجهدپخته و شیرین کند مردم چو شهد
ابر موسی پر رحمت بر گشادپخته و شیرین بی زحمت بداد
از برای پخته‌خواران کرمرحمتش افراخت در عالم علم
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطاکم نشد یک روز زان اهل رجا
تا هم ایشان از خسیسی خاستندگندنا و تره و خس خواستند
امت احمد که هستید از کرامتا قیامت هست باقی آن طعام
چون ابیت عند ربی فاش شدیطعم و یسقی کنایت ز آش شد
هیچ بی‌تاویل این را در پذیرتا در آید در گلو چون شهد و شیر
زانک تاویلست وا داد عطاچونک بیند آن حقیقت را خطا
آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوستعقل کل مغزست و عقل جزو پوست
خویش را تاویل کن نه اخبار رامغز را بد گوی نه گلزار را
ای علی که جمله عقل و دیده‌ایشمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کردآب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوستزانک بی شمشیر کشتن کار اوست
صانع بی آلت و بی جارحهواهب این هدیه‌های رابحه
صد هزاران می چشاند هوش راکه خبر نبود دو چشم و گوش را
باز گو ای باز عرش خوش‌شکارتا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموختهچشمهای حاضران بر دوخته
آن یکی ماهی همی‌بیند عیانوان یکی تاریک می‌بیند جهان
وان یکی سه ماه می‌بیند بهماین سه کس بنشسته یک موضع نعم
چشم هر سه باز و گوش هر سه تیزدر تو آویزان و از من در گریز
سحر عین است این عجب لطف خفیستبر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست
عالم ار هجده هزارست و فزونهر نظر را نیست این هجده زبون
راز بگشا ای علی مرتضیای پس سؤ القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتستیا بگویم آنچ برمن تافتست
از تو بر من تافت چون داری نهانمی‌فشانی نور چون مه بی زبان
لیک اگر در گفت آید قرص ماهشب روان را زودتر آرد به راه
از غلط ایمن شوند و از ذهولبانگ مه غالب شود بر بانگ غول
ماه بی گفتن چو باشد رهنماچون بگوید شد ضیا اندر ضیا
چون تو بابی آن مدینهٔ علم راچون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای بابتا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابدبارگاه ما له کفوا احد
هر هوا و ذره‌ای خود منظریستنا گشاده کی گود کانجا دریست
تا بنگشاید دری را دیدباندر درون هرگز نجنبد این گمان
چون گشاده شد دری حیران شودمرغ اومید و طمع پران شود
غافلی ناگه به ویران گنج یافتسوی هر ویران از آن پس می‌شتافت
تا ز درویشی نیابی تو گهرکی گهر جویی ز درویشی دگر
سالها گر ظن دود با پای خویشنگذرد ز اشکاف بینیهای خویش
تا ببینی نایدت از غیب بوغیر بینی هیچ می‌بینی بگو

تفسیر و تشریح شعر

بیت اول شعر درباره پاکی و نیک‌کرداری حضرت علی(ع) بازگو می‌کند. حضرت علی در یکی از جنگ‌ها در راه خدا با کافری رو به رو می‌شود که آن مبارز، آب دهان خود را بر صورت حضرت علی می‌اندازد و کظم غیظ می کند. در بیت ابتدای شعر از آرایه های ادبی (شیر حق) استعاره از حضرت علی(ع) است. همچنین قافیه عمل و دغل به کار رفته است.

بیت دوم اشاره به مسلط شدن حضرت بر دشمن است.

بیت سوم واژه خدو به معنای اب دهان است.

بیت چهارم کاهلی به معنای دست کشیدن از ادامه جنگ

بیت پنجم دشمن از کار امام علی(ع) متعجب شد

بیت ششم در این بیت از آرایه ادبی تیغ و تیز (جناس) استفاده شده است. منظور از تیغ شمشیر است و واژه (گذاشتن) کنایه از رها کردن است.

یادداشت‌ها

توضیح برخی از واژگان

آز: حرص، طمع

اخلاص: عقیده پاک داشتن، پاکی نیت

افراشتن: کشیدن

اهریمن: شیطان

بگذاشتی: رها کردی

بی محل: نامناسب

تیغ: شمشیر

حق: خدا

حیران: متعجب

خدو: آب دهان

در زمان: فوری، بی درنگ

دست یافت: پیدا کرد

دغل: مکر و حیله، فریبکاری

سزا: سزاوار، شایسته

شتافت: سریع رفت

صادق: راستگو

عفو: بخشش

عمل: کار

غزا: جنگ کردن در راه خدا، پیکار

فعل: عمل، کار

کاذب: دروغگو

کاهلی: سستی، تنبلی

گوا: شاهد، گواه، دلیل

منزه: پاک، بی عیب

نبی: پیامبر

ولی: سرپرست، رهبر دینی

هوا: میل و آرزو

پانویس

منابع