این كیست از خورشید مولا ماهروتر | بیتابتر عاشقتر عبداللهروتر | |
میگفت من دست از حسینم برندارم | اِلا شود بازویم از خون وضو، تر | |
میگفت ای شمشیرها دستم مگیرید | مرگ ار جگر دارد بیاید روبهروتر | |
میگفت و با دست عمویش عهد میبست | چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر | |
وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود | شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر | |
آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز | افتاد در دست یزیدی تندخوتر | |
در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید | آیا كسی نزد خدا با آبروتر |