ای آسمان رها شده در بیقراریات | خورشید رنگ باخته از شرمساریات | |
ای روح سبز عشق، بهشت محمّدی | جان میگرفت در نفس گرم جاریات | |
بوی فرشته از تن محراب میچکید | تا میرسید فرصت شب زندهداریات | |
در فصل آتشی که از آن فتنه میوزید | رنگ خزان گرفت هوای بهاریات | |
وقتی که در نگاه تو حیرت شکفته بود | اشک علی نشست به آیینهداریات | |
دیوار و در نماند ولیکن به خون نوشت | در دفتر زمانه خطِ یادگاریات |