بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست | امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست | |
وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران | یعنی در رحمت به روی آسمان بستهست | |
خیلی تلظی میکند آب فرات؛ اما | راه وصال او به دریا همچنان بستهست | |
آری، رجزهای علی اکبر و قاسم | شرح تلظی لب طفل زبان بستهست | |
دفع بلا کردهست از جان امام خویش | او عهد با مولای خود تا پای جان بستهست | |
میخواست بابایش ببوسد حنجر او را | اما مسیر بوسه را تیر و کمان بستهست |