بی تو میماند فقط رنج عبادتهایشان | بیاطاعت از تو بیهودهست طاعتهایشان | |
حرفها در سینه داری و نداری محرمی | مردها در سینه میماند شکایتهایشان | |
سکهها، سردارها را چون غلامی میخرند | وه در آن بازار، پایین بود قیمتهایشان | |
خون دل از سرزنشها میخوری و میخورد | بر دل آیینهات سنگ ملامتهایشان | |
ای امیر صفشکن صفین به خود لرزیده است | پیش شمشیر تو پوشالیست هیبتهایشان | |
بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیست | نیستی یک لحظه غافل از سیاستهایشان | |
شانههایت کم نیاوردند زیر بار درد | خم نخواهد کرد پشتت را خیانتهایشان | |
خارها رفتهست در چشم حقیقتبینِ تو | کوچهها شرمنده از دست جسارتهایشان | |
انتظار تیز تیغ ما به پایان میرسد | تازه آن دم هست آغاز مصیبتهایشان |