رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکست | شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست | |
چه شعله بود که از شش جهت به باغ افتاد | چه زمهریر، که در چشم غنچه خواب شکست | |
ورق ورق نفَسِ آیههای قرآن سوخت | حریم امن دعاهای مستجاب شکست | |
چقدر غمزده پرسید بهتری مادر | چقدر قلب حسن بعد این جواب شکست | |
برای اینکه سر غم به چاه بگذارد | شکست، قامت نخلِ ابوتراب شکست |