ز رویت نه تنها جهان آفریدند | به دنبال تو کهکشان آفریدند | |
به افطار در سفرهات مهر دیدند | از آن مهر رنگینکمان آفریدند | |
شبانگاه در سجده اشکی چکاندی | از آن اشک، رود روان آفریدند | |
علی کاشت در خانهات بوتهای گل | بهشتی از آن جاودان آفریدند | |
گرفتند تصویر یک لحظهات را | کمی بسط داده، زمان آفریدند | |
تو در شش جهت انتهایی نداری | که نور تو را بیکران آفریدند | |
تو را قدر خواندند و راندند ما را | از آن رو تو را بینشان آفریدند | |
تو را چون خدایت سرودهست، این شد | که در جوهر شعر «آن» آفریدند |