طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را | نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را | |
دم عیساییات کفر شیاطین را در آورده | که سلمان میکند لبخند تو هر نامسلمان را | |
قنوتت عطر حُسن یوسف آوردهست و آغوشت | اسیر مهر تو کردهست زندانبان و زندان را | |
ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان | سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را | |
تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت | فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را* | |
حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب میداند | به جام زهر میخواهد بگیرد از تو میدان را | |
کبوترهای صحنت میشویم ابن الرضا هر شب | پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را |