مردآفرین روزگار قصیدهای از عمان سامانی از شاعران شیعه قرن سیزدهم هجری شمسی است. بیت ابتدایی با مطلع «زن مگو مرد آفرین روزگار» آغاز شده است. این شعر مرثیه با موضوع وداع امام حسین(ع) با حضرت زینب(س) در روز عاشورا در قالب مثنوی با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن در سیزده بیت سروده شده است.
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شعر | مردآفرین روزگار |
نام شاعر | عمان سامانی |
قالب | مثنوی |
وزن | فاعلاتن فاعلاتن فاعلن |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۱۳بیت |
متن شعر
خواهرش بر سینه و بر سر زنان | رفت تا گیرد برادر را عنان | |
زن مگو، مردآفرینِ روزگار | زن مگو، بِنتُالجَلال، اُختُالوقار | |
زن مگو، خاکِ درش نقش جبین | زن مگو، دست خدا در آستین | |
سیل اشکش بست بر شه، راه را | دود آهش کرد حیران، شاه را | |
در قفای شاه رفتی هر زمان | بانگ «مهلاً مهلاً»اش، بر آسمان | |
کای سوار سرگران! کم کن شتاب | جان من لختی سبکتر زن رکاب | |
تا ببوسم آن رخِ دلجوی تو | تا ببویم آن شکنج موی تو | |
پس زِ جان بر خواهر استقبال کرد | تا رُخش بوسد، الف را دال کرد | |
همچو جانِ خود، در آغوشش کشید | این سخن، آهسته بر گوشش کشید | |
کای عنانگیرِ من! آیا زینبی؟ | یا که آه دردمندان در شبی؟ | |
پیش پای شوق، زنجیری مکن | راه عشق است این، عنانگیری مکن | |
با تو هستم جان خواهر! همسفر! | تو به پا این راه کوبی، من به سر | |
جانِ خواهر! در غمم زاری مکن | با صدا بهرم عزاداری مکن |