معجز عشقاز امام خمینیدر قالب غزلموضوع: عرفانی |
ناله زد دوست كه راز دل او پيدا شد | پيش رندان خرابات چسان رُسوا شد | |
خواستم راز دلم پيش خودم باشد و بس | در ميخانه گشودند و چنين غوغا شد | |
سر خم را بگشاييد كه يار آمده است | مژدهای ميكده عيش ازلی برپا شد | |
سر زلف تو بنازم كه به افشاندن آن | ذرّه خورشيد شد و قطره همی دريا شد | |
لب گشودی و، ز می گفتی و، ميخواره شدی | پيش ساقی همه اسرار جهان افشا شد | |
گويی از كوچه ی ميخانه گذر كرده مسيح | كه به درگاه خداوند بلندآوا شد | |
معجز عشق ندانی تو زليخا داند | كه برش يوسف محبوب چنان زيبا شد |