میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد | پابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد | |
هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت | چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد | |
خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید | پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد | |
از شکوه تو زن آوازهخوان لکنت گرفت | با نوای ربّنای تو نگهبان گریه کرد | |
تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت | تازیانه زخمهایت را فراوان گریه کرد | |
بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین | بیصدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد |