هر کسی را به سر هوایی هست از
سیدمحمدعلی ریاضی‌ یزدی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: توحیدی
هر کسی را به سر هوایی هسترو به سویی و دل به جایی هست
گاه انسان رسد به بن‌بستیکه نه راهی نه رهنمایی هست
نه غباری ز گَرد قافله‌اینه نشانی ز نقش پایی هست
نه ز یاران و رفتگان خبرینه پیامی ز آشنایی هست
از کران تا کران، افق تاریکنه بدایت نه انتهایی هست
جاده پر پیچ و غیر ظلمت هیچوه چه وحشت‌فزا فضایی هست
دو دلی، اضطراب، ظلمت شبگم شدن را عجب بلایی هست
ناگهان مژده آورد هُدهُدکه سلیمانی و سبایی هست
هاتفی مژده‌ام سرود از غیبگوش جان باز کن صدایی هست
از گره‌های کار بسته مترسکه به عالم گره‌گشایی هست
وحشتی از خروش موج مکنکه در این بحر، ناخدایی هست
این جهان خود به خود نمی‌گرددکه به غیب جهان خدایی هست