هست و نيستاز امام خمینیدر قالب غزلموضوع: عرفانی |
عالم اندر ذكر تو، در شور و غوغا هست و نيست | باده از دست تو، اندر جام صهبا هست و نيست | |
نور رخسار تو در دلها، فروزان شد نشد | عشق رويت، در دل هر پير و برنا هست و نيست | |
بلبل اندر شاخ گل، مدح تو را خواند و نخواند | بوی عطر موی تو، در دشت و صحرا هست و نيست | |
درد دل را روی زردم، پيش او گفت و نگفت | پاره پاره جامهی صبر و شكيبا هست و نيست | |
جان من، در راه آن دلبر، فدا گشت و نگشت | جان خوبانْ، برخی خاك دلارا هست و نيست | |
كاروان عشق، در رؤيای او رفت و نرفت | جان صدها كاروان، در اين تمنّا هست و نيست |