هنوز اسیر سکوت تواند زندان ها | و پایبند نگاهت دل نگهبان ها | |
تو مثل یک نفس تازه حبس می گشتی | تویی که در نفست گم شدند توفان ها | |
چه خلوت خوشی آرام زیر لب گفتی | و سجده کردی جای تمام انسان ها | |
نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند | تقیه کار شدند آفتاب گردان ها | |
تو یوسفی و مجازات یوسفی این است | چنین دهند گواهی تمام قرآن ها |