۵۱۱
ویرایش
Z.khansari (بحث | مشارکتها) (جایگزینی صفحه با ' {{سرصفحه | مطلع=سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست | نام شعر=سلطان ابوا الحسن علی موسی آن که هست | شاعر = صائب تبریزی | مصحح = | بخشی از دیوان = |قالب = قصیده |وزن = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن |موضوع = امام رضا(ع) | قبلی = | بعدی = | سال خورشیدی = | سال میلادی = | سا...') برچسب: جایگزین شد |
Z.khansari (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{سرصفحه | {{سرصفحه | ||
| مطلع=سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست | | مطلع=سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست | ||
خط ۱۹: | خط ۱۵: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست | |||
گلمیخ آستانه او ماه و آفتاب | |||
آن کعبه امید که صندوق مرقدش | |||
گردیده پایتخت دعاهای مستجاب | |||
بوی گل محمدی باغ خلق او | |||
در چین به باد عطسه دهد مغز مشک ناب | |||
با اسب چوب از آتش دوزخ گذر کند | |||
تابوت هر که طوف کند گرد آن جناب | |||
گردد چو خون مرده به شریان تاک، می | |||
نهیش چو تازیانه برآرد به احتساب | |||
نشگفت اگر ز پرتو عهد درست او | |||
بیرون رود شکستگی از رنگ ماهتاب | |||
قدرش کشیده کرسی رفعت ز زیر چرخ | |||
یک چار برگه است عناصر در آن جناب | |||
تمکین او چو بر کمر کوه پا نهد | |||
کوه سخن شنو ندهد بازپس جواب | |||
روزی که دست او به شفاعت علم شود | |||
خجلت کشد ز دامن پاک گنه ثواب | |||
جودش به شیر پرده دهد طعمه سخا | |||
عفوش کشد به روی خطا پرده صواب | |||
هر شب شود به صورت پروانه جلوه گر | |||
روح الامین به روضه آن آسمان جناب | |||
قندیل تا به سقف حریمش نبست نقش | |||
دریای رحمت ازلی بود بی حباب | |||
معلوم می شود که دل آفرینش است | |||
زان گشت مرقدش ز جهان سینه تراب | |||
خورشید از افق نتواند سفید شد | |||
از جوش زایران در آن فلک جناب | |||
هرگاه می رسد به گل جام روضه اش | |||
تغییر رنگ می کند از خجلت آفتاب | |||
نبود عجب که مرقد او گریه آورد | |||
آری ز آفتاب شود دیده ها پر آب | |||
کفرست پا به مصحف بال ملک زدن | |||
برگرد او بگرد به مژگان چو آفتاب | |||
چون کرده است کعبه به بر رخت شبروی؟ | |||
دلهای شب اگر نکند طوف آن جناب | |||
موجش کشد به رشته گهرهای آبدار | |||
گر یاد دست او گذرد در دل سراب | |||
از دود شمع روضه او صبح صدق کیش | |||
هر صبحدم به نور کند موی خود خضاب | |||
روح اللهی که از نفسش می چکد حیات | |||
نازد به خاکروبی آن آسمان جناب | |||
بر هیچ کس درش چو در فیض بسته نیست | |||
از شرم خویش در پس درمانده آفتاب | |||
در دور او که فتنه به دامن کشیده پای | |||
در خانه کمان فکند تیر، رخت خواب | |||
شوق خطاب بر در دل حلقه می زند | |||
تا چند حضور به غیبت کنم خطاب؟ | |||
ای شعله ای ز صبح ضمیر تو آفتاب | |||
از دفتر عتاب تو مدی خط شهاب | |||
حج پیاده در قدمش روی می نهد | |||
هر کس شود ز طوف حریم تو کامیاب | |||
خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟ | |||
ننهاده است بر سر مصحف کسی کتاب | |||
گردون به نذر مرقد پاک تو بسته است | |||
سررشته شعاع به قندیل آفتاب | |||
از موی عنبرین تو دزدیده است بوی | |||
در شرع ازان شده است هدر خون مشک ناب | |||
یوسف تمام پیرهن خود فتیله کرد | |||
رشک ملاحت تو ز بس گشت سینه تاب | |||
از تربت تو خاک خراسان حیات یافت | |||
آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب | |||
از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشت | |||
تا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب | |||
غربت به چشم خلق چو یوسف عزیز شد | |||
روزی که گشت شاه غریبان ترا خطاب | |||
حفاظ روضه تو چو آواز برکشند | |||
بلبل شود به شعله آواز خود کباب | |||
از دوری تو کعبه سیه پوش گشته است | |||
ای آفتاب مغرب غربت بر او بتاب | |||
علم تو بر سفینه منبر چو پا نهاد | |||
یونان کشید سر ز خجالت به زیر آب | |||
از بس به مرقد تو اشارت نموده است | |||
نیلوفری شده است سرانگشت آفتاب | |||
از بوستان خشم تو یک حنظل است چرخ | |||
مریخ کیست با تو شود چهره در عتاب؟ | |||
هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفت | |||
آید به صبح حشر برون همچو آفتاب | |||
ای پرده پوش نامه سیاهان که شمع طور | |||
از آفتابروی ضمیرت کند حجاب | |||
از بال و پرفشانی طاوس آرزو | |||
آورده ام ز هند دلی چون پر غراب | |||
زان پیشتر که عدل الهی به انتقام | |||
از خون من نگار کند پنجه عقاب | |||
در سایه همای شفاعت مرا بگیر |
ویرایش