پر میکشند تا به هوای تو بالها | گم میشوند در افق تو خیالها | |
روحت زلال زمزم و رویت سلام صبح | آمیختهست در تو جمال و جلالها | |
در شرح زندگی پر از بندگی، خدا | آورده در کتاب خود از تو مثالها | |
در حال سجدهٔ تو به معراج رفتهاند | از شانهٔ محبت تو نونهالها | |
لبتشنهٔ علوم لبت بود شهر علم | ای بهترین جواب تمام سؤالها | |
چون لالههای واشده از هرم آفتاب | وا میکنند لب به سخن با تو لالها | |
برعکس بس که معجزه دیدند بر لبت | لالاند وقت گفتن نامت بلالها | |
خوشبخت آن زنی که به تو دل سپرد و دید | هیچ است پیش عشق تو مال و منالها | |
دستت گرفت دست علی را و برد تا | آنجا که دین رسید به اوج کمالها | |
پیش از تو جنگ جهل به پا بود و آمدی | پایان گرفت با صلواتی جدالها |