گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما | سر گیرد و برون رود از کربلای ما | |
تا دست و رو نشُست به خون، مینیافت کس | راه طواف بر حرم کبریای ما | |
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز | شیرافکن است بادیهٔ ابتلای ما | |
همراز بزم ما نبوَد طالبان جاه | بیگانه باید از دو جهان آشنای ما | |
برگردد آنکه با هَوَس کشور آمده | سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما | |
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است | کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما | |
یزدان ذوالجلال به خلوتسرای قدس | آراستهست بزم ضیافت برای ما |