رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شاعر | قاسم صرافان |
قالب | غزل |
وزن | مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن |
موضوع | حضرت زینب(س) |
زمان سرایش | معاصر |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۸بیت |
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی را شاعر آیینی قاسم صرافان درباره حضرت زینب(س) خطاب به حضرت عباس(ع) سروده است. این شعر آیینی در گونه مرثیه و در هشت بیت سروده شده است. قالب این شعر غزل و در وزن مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن میباشد.
متن شعر
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی | عبّاس من دیدی امّا مانند خواهر ندیدی | |
آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را | وقتی غریبانه میرفت بییار و یاور ندیدی | |
آری در آوردن تیر بیدست از دیده سخت است | امّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی | |
حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست | آن بُهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی | |
شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکت | مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی | |
بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد | چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی | |
دلخونی اما برادر، دلخونتر از من کسی نیست | آخر تو بر خاک صحرا، مولای بیسر ندیدی | |
قلبت نشد پاره پاره، آنشب میان خرابه | آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی |