چون جمله را یزید به بزم شراب خواست
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شاعر | محزون گیلانی |
قالب | رباعی |
وزن | مفاعیلن مفاعیلن فعولن |
موضوع | مصیبت مجلس یزید در شام |
مناسبت | اول صفر ورود به شام |
زمان سرایش | معاصر |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۱۲بیت |
چون جمله را یزید به بزم شراب خواست مطلع شعری از سروده های شاعر آیینی، محزون گیلانی درباره مصیبت مجلس یزید در شام است. این شعر آیینی در قالب رباعی و در وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن سروده شده است.
متن شعر
چون جمله را یزید به بزم شراب خواست | ساغر گرفت و از دل زینب، کباب خواست | |
پیمانه کرد خالی و از کاسههای چشم | زآن تشنگانِ بیکس و مظلوم، آب خواست | |
از فعل زشت خویش، از آن دستههای گل | هم دود آه کرد طلب، هم گلاب خواست | |
در حیرتم چگونه، از آن داغدیدگان | اندر سؤال خویش، مکرّر، جواب خواست | |
لیلا کجا و مجلس نامحرمان کجا؟ | مِضمار و چنگ و نای، حضور رباب خواست | |
فریاد از دمی که نکرد از خدا حیا | چوب جفا ز روی غضب با شتاب خواست | |
لعلی که بوسه دادیاش از مهر، مصطفی | آزرده کرد و شاهد خود، شیخ و شاب خواست | |
دُرد شراب و طشت زر و رأس شاه دین | از بس که ناله از دل عُلیا جناب خواست | |
کلثوم چاک کرد، گریبان صبر را | پس دفع ظلم، از پدرش بوتراب خواست | |
کای «شحْنهُ النَّجف»! نظری سوی بیکسان | بنْگر یزید، خانهی ایمان، خراب خواست | |
آزادگان، مقیّد و مغلول، عابدین | اطفال را، به گردن و بازو، طناب خواست | |
«محزون»، به ماست، چشم امیدش به روز حشر | ما را شفیع، بهر خود، اندر عذاب خواست |