کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد

از ویکی تراث
نسخهٔ تاریخ ‏۳ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۳ توسط Eskandari (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان = کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر =کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد | نام شاعر = محمدرضا سهرابی‌نژاد | قالب = دوبیتی | وزن =مفاعیلن مفاعیلن فعولن | موضوع = حضرت زینب (س) | مناسبت =حماسه |...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد
اطلاعات شعر
نام شعرکلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد
نام شاعرمحمدرضا سهرابی‌نژاد
قالبدوبیتی
وزنمفاعیلن مفاعیلن فعولن
موضوعحضرت زینب (س)
مناسبتحماسه
زمان سرایشمعاصر
زبانفارسی
تعداد ابیات۲ بیت
منبعبانوی صبر


کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد مطلع دوبیتی از سروده های شاعر آیینی، محمدرضا سهرابی‌نژاد در حماسه حضرت زینب (س) است.

معرفی

«کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد» را در قالب دوبیتی، شاعر آیینی، محمدرضا سهرابی‌نژاد سروده است. این شعر آیینی در وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن در مرثیه حضرت زینب (س) است.

متن شعر

کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرددلِ افسردگان را گرم می‌کرد
زنی در پیش مردی خطبه می‌خواندکه مرد از مرد بودن شرم می‌کرد



ای حرمت قبلۀ حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی دست علی، ماه بنی هاشمی
ماه کجا، روی دل‌آرای تو؟ سرو کجا، قامت رعنای تو؟...
هم‌قدم قافله سالار عشق ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین داده سر و دست به راه حسین
عَمّ امام و اَخ و اِبن امام حضرت عباس علیه‌السلام
ای علم کفر، نگون ساخته پرچم اسلام، برافراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست
مکتب جان‌بازی و سربازی است بی‌سری آنگاه سرافرازی است
شمع شده، آب شده سوخته روح ادب را ادب آموخته
آب فرات از ادب توست، مات موج زند اشک به چشم فرات
یاد حسین و لب عطشان او وان لب خشکیدۀ طفلان او...
مشک پر از آب حیاتت به دوش طفل حقیقت ز کفت آبنوش
درگه والای تو در نشأتین هست در رحمت و باب حسین
هر که به دردی و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار
ای علم افراشته در عالمین اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم و لطف جوابش دهی تشنه اگر آمده آبش دهی
چون نهم ماه محرم رسید کار بدان‌جا که نباید کشید
از عقب خیمۀ صدر جهان شاه فلک‌جاه ملک‌پاسبان
شمر به آواز، تو را زد صدا گفت کجایند بَنُو اُختنا؟
تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خطّ امان نامه‌ات
رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیفتاد بر اعضای تو
من به امان باشم و جان جهان از دم شمشیر و سنان بی‌امان
دست تو نگرفت امان‌نامه را تا که شد از پیکر پاکت جدا
مزد تو زین سوختن و ساختن دست سپر کردن و سر باختن
دست تو شد دست شه لافتی خطّ تو شد خطّ امان خدا
پنج امامی که تو را دیده‌اند دست علمگیر تو بوسیده‌اند...
مطلع شعبان همایون اثر بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه چو نور امید شعشعۀ صبح حسینی دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست نوبت میلاد علمدار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین نور ابوالفضل و شعاع حسین
وقت ولادت قدمی پشت سر وقت شهادت قدمی پیشتر
ای به فدای سر و جان و تنت وین ادب آمدن و رفتنت
مدح تو این بس که شه ملک جان شاه شهیدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والانژاد جان برادر به فدای تو باد...

پانویس

بانوی صبر

منابع