شبی که نور زلال تو در جهان گم شد | | سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد |
ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد | | فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد |
به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند | | زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد |
دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی | | صدای روشن خورشید مهربان گم شد |
پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند | | به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد |
بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد | | شبی که خندهٔ شیرین باغبان گم شد |
شکست قلب صبور فرشتگان از غم | | شبی که قبلهٔ توحید عاشقان گم شد |
نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم | | شبی که کعبۀ جان، قبلۀ جهان گم شد |