بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند
بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند | روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند | |
مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت | با صدای سکه دست از دینشان برداشتند | |
بر سر همسایگانش سایهای پر مهر داشت | از سرش هر چند روزی سایهبان برداشتند | |
بذر ننگین جسارت بر تن معصوم را | این جماعت کاشتند و دیگران برداشتند | |
دستهایی که بر آن تابوت تیر انداختند | چند سالی بعد چوب خیزران برداشتند |