میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد
{{شعر}
میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کردپابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفتچشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکیدپا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد از شکوه تو زن آوازهخوان لکنت گرفتبا نوای ربّنای تو نگهبان گریه کرد تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشتتازیانه زخمهایت را فراوان گریه کرد بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمینبیصدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد